خوب میدونم در مورد خوندن کتاب چفد تنبلم با این وجود دیدن یه کتابفروشی با کتابای جورواجور همیشه حتی اگه نمیخواستم خرید کنم واسم یه سرگرمی فوق العاده بوده و همیشه روحیمو عوض میکنه
هفته پیش بعد از اینکه کارای انتقالیمو راس و ریس کردم(بماند که چقد توی ساختمون اداره بالا و پایین رفتم و منو سر دووندن) گفتم یکم خرید کنم اما چون لیست اماده نداشتم مستقیم رفتم همون کتابفروشی همیشگی .همونجایی که یه زیرزمین پر تا پر کتابه...کتابای جورواجور . اما ازون کتابفروشیا نیست که بتونی از نویسنده ی محبوبت همه کتاباشو پیدا کنی.میفهمی که چی میگم؟ زیاد کتاب داره اما کمیابا رو نه.
تا از پله ها پایین اومدم رفتم سراغ کتابای ادبی... هرچی دنبال دفتر شعرای سید علی صالحی گشتم جز 1دونه و دیوان شعرش چیزی ندیدم... کلی وسوسه شدم دیوان شعرو بگیرم و گرفتم و بعد از اونم 2 کتاب از میلان کوندرا و ویرجینیا وولف...
شب اومدم خونه تصمیم گفتم اول همه کتابامو اسممو بنویسم و تاریخ بزنم... و اونجا دیدم چقد کتاب نصفه نیمه دارم اونم فقط از بین کتابای خودم...
پیکر فرهاد(معروفی)...یه چند تا داستان کوتاه...4اثر اسکاول شین...ان ال پی در 21 روز...وضعیت اخر...بار دیگر شهری که دوست میداشتم...هدایایی از ایکاس... وای که چه کرم کتاب تنبلیم
اول مهر مثل همیشه با بوی درس و بارون و پاییز هزار رنگ دوست داشتنی من داره شروع میشه... کاش درسا اونقد سنگین نباشن که منو از تصمیم هایی که واسه فوق برنامه دارم بندازن...ادامه کلاس نقاشیم...کلاس چت انگلیسی(محاوره)...کلاس دنس
کاش همشون جور شن هر چند هنوز جای دقیق 2تا کلاس اخریو پیدا نکردم.
بچم رفته کیش... امروز روز دیگه قراره برگردن... دیشب کلی دلش هوای منو کرده بود ..گویا یه یارویی یه اهنگ غمگین خونده بوده(دیگه توی اون هیری ویری ما نپرسیدیم کجا و اینا) بعد دیگه بچم دلش تنگ شده بود
..
این روزا هی من سعی میکردم تاقچه بالا بذارم بلکه دستش بیاد باید یکم تغییر رویه بده . اما مگه میذاشت؟؟؟
یا انقد کوک بود که خودم دلم نمیومد بزنم تو پرش یا اینجوری غمگین بود که دیگه اصصصن دلم نمیومد باهاش بد حرف بزنم...
وقتی اومده بود شیراز با دوستاش رفتیم یه مرکز خرید(ستاره) از قبل میخواستم طی یه عملیات غافلگیرانه واسه سالگردمون براش به سلیقه خودش یه چیزی بگیرم...
" 3دور" این طبقه ها رو رفتیم بالا و اومدیم پایین اما مگه این میمیک صورتش عوض میشد که من بفهمم از چی خوشش اومده؟ (ما هم که کلن اصن تابلو نشیدیم اونجا) مام گفتیم گور بابا سورپرایزینگ بگو بینیم کلا تو زندگی از چی خوشت میاد؟
میگه خب من 2 تا ارزو دارم که دلم میخواد تا زندم بهشون برسم
1_.... 2_.... حالا فک نکنین من یادم نیسسا. ..اصنم اینجوری نیس ... من خیلی یادمه اما معنی نداره من ارزوهای بچمو اینجا بینبیسم خُ...اره اینجوریاس
گفتم ببین من پاهام تاول زد دیگه عصاب ندارم اگه من بخوام واست یه کادو الان اینجا بگیرم ، دِ یه چیزی انتخاب کن بخریم شرمون بکنیم مُردماااا ...(اصن این مردا ایکیوشون در محدوده حلزون نیسسسا اصصصن) گفت: اااا عسیسم، میخوای باسم کادو بخلی؟ باسه چی اخه نیمیخواد خُ....
.من:.X-(
خلاصه 2 دور دیگه رفتیم بالا و اومدیم پایین و طی این مدت 6 دفعه نظرش عوض شد که چی میخواد تا نهایتن به این نتیجه رسید که گردنبند چرمی رو که قبلا "هدیه !!!" بش دادمو " گم کرده بود"
و خیلی تو روحیش اثر گذاشته هنو !!!، خُ بریم گردنبند بخریم .
.. بماند که وقتی تهنایی رفتم داخل مغازه به یارو به حساب تخفیف از 8تومنی که قیمتش بود 5تومن دادم یارو هم مشتاقانه قبول کرد
!!! اااای سوختم فهمیدم بم انداخته
...اما در عوضش گربنبنده کلی چیک بود و کشنگ
خلاصه شب که منو رسوند بش گفتم واسه سالگردینیوممون بوده. .. اینم که اصن به رو خودش نیاورد بم کادو نداده فخط ذوق مرگ شد که من به فکرش بودم .
.........در همین راستا توی این مسافرت اخیرشون تمامن تصمیم داشتن واسه سالگردینیوممنو واسم کادو بخره
... ازونجایی که ما خیلی با هم تارُف داریم من هی اصن زور نزدم که مرتیکه خُ بگو چی خریدی باسم
...اونم به جبران شیراز همچنان داره منو سورپرایز میکنه با تمام وجووووود
پ.ن : این پست پری شب بود که الان اپدیت شد
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود . . .
-----------------------------------------------
آفرین، به خوندن ادامه بده، تنها راه رستگاریست !!!!
خارج از شوخی، جدا هیچی مثل خوندن آدمو بزرگ نمیکنه.
قدر این دوستت رو هم بدون، اگه اینقدر با هم خوبین ؛
فرصت شمار صحبت کز این دو راهه منزل
چون بگذرید دیگر نتوان به هم رسیدن
( در نسخه اصلی "بگذریم" است، ولی با اجازه حضرت حافظ، مناسب حال شما عوضش کردم !!)
خوش باشین . . .
وبلاگ توپی داری اگر حاضر به تبادل لینک هستی منو به نام عکسهای ناز لینک کن و.بعد منو خبر کن تا من هم تو رو لینک کنم
من دنبال یه دوست میگردم در این بیابان کسی است تا منو کمک کنه !